اخبار داغ

یادداشت سفرهای آقای حسن صادقی یونسی به مناطق روستایی محروم شهرستان فریمان

پس از بازدیدمیدانی از روستاهای الغور و خانقاهکه انگار   زمان در آن متوقف شده بود…و محرومیت از در و دیوارش می بارید و تکمیل پرسش نامه متوجه شدیم اهالی روستای خانقاه (بلوچ نارویی و براهویی) اصلا شناسنامه ندارند؟!!!آن زمان روستای تسنن نشین الغور ۵۰ درصد شیعه(سید خاوری) داشت…و آثار تاریخی برج منیژه و پیر بغو […]

اشتراک گذاری
17 شهریور 1401
143 بازدید
کد مطلب : 149515

پس از بازدیدمیدانی از روستاهای الغور و خانقاه
که انگار   زمان در آن متوقف شده بود…و محرومیت از در و دیوارش می بارید و تکمیل پرسش نامه متوجه شدیم اهالی روستای خانقاه (بلوچ نارویی و براهویی) اصلا شناسنامه ندارند؟!!!
آن زمان روستای تسنن نشین الغور ۵۰ درصد شیعه(سید خاوری) داشت…
و آثار تاریخی برج منیژه و پیر بغو و قلعه تاریخی و چند آرامستان با تاریخ های متفاوت ما را به اعماق تاریخ برد…
در مسیر برگشت روستاهای با ظاهر عربی (حجازی )حوالی شاهان گرماب را دیدیم….و در طول مسافرت علمی(جهادی مان) غذای طبخ شده مرحوم مادرم(شهربانو اسفندیاری) و یا همسرم(اکرم سلاطینی) را نتوانستیم صرف کنیم ؛مشخص است اهالی روستا های شهرستان اگر از غذای تعارفی شان نمی خوردیم دلخور می شدند.
یا ضرب المثل: سرمان را به سنگ کوبیدید استفاده می کردند….راه ها بسیار ناجوانمردانه خراب بود و بوی از آسفالت نبرده بود…اما افسانه ها و آثار تاریخی و سند های شفاهی از گذشته پررونق این محدوده خبر می داد.
پاسگاهی برفراز کوه شاهان گرماب و مجموعه بسیار معتبر و ارزشمند تاریخی شاهان گرماب مانع فراموشی کامل اهلی و …شده بود.
در شیب تند گردنه شاهان که بوی تند گیاهان مشام را سیراب می کرد؛ زنجیر موتورسیکلت از روی چرخدنده در آمد…و هر لحظه ممکن بودتیکه پاره شود و ما معلق در آسمان بشویم یا به دره پرتاب شویم….گفتم یا ابوالفضل (از عمق وجود-یکبار دیگر در سالیان بعد در مسیر بردسکن به همراه استاد ارجمندم دکتر پاپلی یزدی …همین تجربه را به هنگام جداشدن یک تریلی و حرکتش بسوی مینی بوس دانشگاه تجربه کردم.)
و همه چیز عادی شد…از یک مسیل به سوی روستای محروم کاریز حاج محمد جان و روستای برات آباد رفتیم…محرومیت از چهره اهلی روستای کاریز حاج محمد جان می بارید…عرب و قاینی تبار ها به نظرم بیشتر بودند…دامداری در این نواحی از نوع سنتی افول نکرده بود…بسوی برات آباد حرکت کردم…توی مسیل(کال شنی)موتور سیکلت از کنترل خارج شد
و من و دکتر جاودان به هوا پرت شدیم…چند لحظه بعد به خود آمدم سوزش ودرد و خونی که آرام آرام روی گونه ام می غلتید….انگار توی خاکریز بودیم مثل زمان جنگ….بدنبال دوستم دکتر جاودان می گشتم …گرد غبار فرو کش کرد… بقول( مرحوم) مادرم استاد امانت ما بود و باید از ایشان مراقبت شدیدی می شد…کفش های استاد یک طرف افتاده بود…خیلی جا خوردم….استادفقط خاکی شده بود و لباسش را می تکاند…معجزه ….دعا اهلی…کفش هایش  را پوشید و با هر زحمتی بود؛ خودمان را به روستای برات آباد رساندیم… سریع در روستای برات آباد آقای مروی را صدا زدم…. اهالی با دیدن سرو وضع ما…
همه دویدند…یکی به وضع موتورسیکلت رسیدگی می کرد و یکی زخم مرا بانداژ می نمود….خواهش کردم دکتر جاودان را ببرید؛  پذیرایی کنید…شانه ای به موهای نرم وطلایی اش بزند   … و شاداب و با نشاط شده بودیم…دوستی دیرینه ام با روستاییان و عشایر همیشه اسباب امنیت و راحتی  ام را فراهم می کرد.
با بدرقه اهالی به سوی جاده تربت جام‌به فریمان حرکت کردیم…
آقای مروی دوست همرزم سال ۶۲ من در منطقه غرب (زمان جنگ) بود پیک گردان…شجاع و مهربان…
پرسش نامه ها تکمیل شد…و هوا تاریک شده بود و ما در جاده… ساکت و فقط صدای غرش از اگزوز موتور سیکلت
در دل شب سرود و ترانه ای
خاصی را برای ما اجرا می نمود…

حسن صادقی یونسی سال ۱۳۷۳
پژوهشگر جغرافیای روستایی

این مطلب بدون برچسب می باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *