اخبار داغ

نوربخش احمد زاده روایتگر شاهنامه ؛تلاش، کوشش و رادی در اندیشه حکیم طوس

زفردوسی اکنون سخن یادگیر سخن های پاکیزه و دل پذیر سخن سالار بزم و رزم خداوندگار سخن پارسی فَردوسی بزرگ در شاهکار خرد واندیشه بازبانی بسیار ساده ، رسا ژرف و کوتاه با ماسخن می گوید ، حکیم می گوید زندگی کنید زندگی حق است مرگ در ادامه می آید،از سستی و کاهلی و تن […]

اشتراک گذاری
17 فروردین 1400
112 بازدید
کد مطلب : 41653

زفردوسی اکنون سخن یادگیر

سخن های پاکیزه و دل پذیر

سخن سالار بزم و رزم خداوندگار سخن پارسی فَردوسی بزرگ در شاهکار خرد واندیشه بازبانی بسیار ساده ، رسا ژرف و کوتاه با ماسخن می گوید ، حکیم می گوید زندگی کنید زندگی حق است مرگ در ادامه می آید،از سستی و کاهلی و تن پروری و ناامیدی به دور باشید

اگر کاهلی پیشه گیرد دلیر

نگردد ز آزمایش و گاه سیر

کجا کاهلی تیره بختی بود

به او بر همی رنج و سختی بود

فردوسی می گوید تلاش کنید، تا  زندگی بهتری داشته باشید اما باید تلاش و کوشش ما بر مبنای داد و رادی باشد نه بر پایه کلک ، حقه و پایمال کردن حقوق دیگران ، حکیم می گوید اندازه نگه دارید ، غفلت نکنید ، آز نورزید ، کینه مجویید ، تهمت نزنید ، رَشک نسازید و از غرور و  هوای نفس دور باشید، خون بیگناهان را نریزید، بر زیر دستان سخت نگیرید ، نیاشوبیم ، گزند و آسیب بی گناهان را نخواهیم  و راه داد و دادگستری و محبت و مهربانی در پیش گیریم  خودداری از تسلیم نشدن در برابر هوی و هوس ها از سفارشات پرتکرار و همیشگی فَردوسی ست

که گر برخرد چیره گردد هوا

نیابد زچنگ هوا کس رها

خرد کارد هوا را به زیر

بود داستانش چوشِیر دلِیر

هرآنکس که گردد ز راه خرد

سرانجام پیچد ز کردار بد

جمشید و کی کاوس و ضحاک به دنبال هوای نفس رفتند و چنان گرفتار آز و نیاز و بی خردی شدند  در برابر اینان کی خسرو پرچمدار پیروزی بر آز و نیازاست، کی خسرو پادشاه آرمانی شاه نامه است کیخسرو بعد از آن  همه آبادانی ها ، داد و دادگستری و هنرهای که ساخته و پرداخته است خود خواسته از قدرت کنار می رود ، ارزش کار و هنر تاریخی اسطوره کی خسرو در اوج بودن و در اوج رفتن است کیخسرو می ترسد که روانش منی آورد و روح آهریمنی او را در کام خویش بکشد و سرانجامی چون ضحاک و جمشید  یا سلم و تورپیدا کند ، روانم نباید که  آرد منی/ بد اندیشه و کیش اهریمنی/ شوم بد کُنش همچو ضحاک و جم/ که با تور و سلم اندر آید بهم/ به یزدان شوم ناگهان ناسپاس/ به روشن روان اندر آرم هراس/ جهان یادگار است و ما رفتنی/ به مردم نماند به جز مردمی / کیخسرو نماد داد و دادگستری و بزرگی ست جهان یکسر آباد دارید به داد/ شما یکسر آزاد باشید و شاد/ به جو از جهان بهره خویش را / بده داد مظلوم و درویش را/ توانگر شوی چونکه درویش را/ نوازی و هم مردم خویش را/ که بیدادگر بُگسلد از جهان/ یکی باشدش ، آشکار و نهان/ همه داد جوی و همه داد کن/ ز گیتی تن مهتر آزاد کن/ تو اکنون همی کوش و باداد باش/ چو داد آوری از غم آزاد باش/ اگر کشور آباد داری به داد/ بمانی تو آباد و از داد شاد/ دگر داد دادن تن خویش را/ نگه داشتن دامن خویش را/ جهاندار چون گشت با داد جفت / زمانه ندارد پس او نَهفت / همه کار و کردار من داد باد/ دل زیر دستان من شاد باد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *