باج گیری رسانه ای
حکایت عبرت انگیز یک باج گیر رسانه ای:داستان صِیدُوق !/قسمت چهارم
یکی از کارمندان با عجله می آید توی اتاق:– این آقایی که الان رفت بیرون ، زیاد حالش جا نبود . تو محوطه، نشسته لبه ی باغچه و هی دارد با خودش حرف می زند و بد وبیراه می گوید.فکر می کنم قاطی کرده است. افراد می آیند و می روند ، چهره خوبی ندارد.پیش […]