پرواز تا ملکوت گمنامی
چند سالی است دلمان را به غم ندیدنش سپرده ایم و گاه و بی گاه چشم هایمان زادگاه اشکی می شود که قصیده ی بی پایان فراقش را بر دیوان تمام زندگی مان نگاشته است . رفیق مهربانم اسماعیل دانا بیهوده ورق میخورند «تقویم های جهان» ما همگی در یک روز جامانده ایم روزی فرخنده […]
چند سالی است دلمان را به غم ندیدنش سپرده ایم و گاه و بی گاه چشم هایمان زادگاه اشکی می شود که قصیده ی بی پایان فراقش را بر دیوان تمام زندگی مان نگاشته است .
رفیق مهربانم اسماعیل دانا
بیهوده ورق میخورند «تقویم های جهان»
ما همگی در یک روز جامانده ایم
روزی فرخنده و خجسته تا آنروز که به یکباره نقاب از رخسارش افتاد و شد سیاه و شوم و نامیمون
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد..
ما ماندیم و یک دنیا خاطره
ما ماندیم و کوهی از غم ها
ما ماندیم و خروار حسرت و افسوس ها
سید فخرالدین طاهرزاده
شادی روح بزرگ مهندس اسماعیل دانا فاتحه ای میخوانیم و برایش مغفرت و قرب الهی را آرزومندیم …
دیدگاهتان را بنویسید