اخبار داغ

ماجرای بسیجیان اهل‌سنت لشکر ثارالله/عزاداری هندوها برای سرداردلها

مسئول اسبق نمایندگی ولی فقیه در نیروی قدس سپاه گفت: غیظ حاج قاسم را آنجایی دیدم که برادری طلبه اقداماتی کرده بود برای جا انداختن مکتب شیعه در میان اهل سنّت؛ایشان برخورد کردند. حجت الاسلام اسماعیل سعادت سال‌ها مسئول نهاد نمایندگی ولی فقیه در نیروی قدس سپاه بوده است و از نزدیک با منش و […]

اشتراک گذاری
08 دی 1399
159 بازدید
کد مطلب : 16659

مسئول اسبق نمایندگی ولی فقیه در نیروی قدس سپاه گفت: غیظ حاج قاسم را آنجایی دیدم که برادری طلبه اقداماتی کرده بود برای جا انداختن مکتب شیعه در میان اهل سنّت؛ایشان برخورد کردند.

حجت الاسلام اسماعیل سعادت سال‌ها مسئول نهاد نمایندگی ولی فقیه در نیروی قدس سپاه بوده است و از نزدیک با منش و رفتارهای حاج قاسم سلیمانی آشنا است. محور این مصاحبه نگاه تقریبی و وحدت آفرین این شهید والامقام است.

ضمن تشکر بابت فرصتی که در اختیار بنده قرار دادید، سوأل اول را از خودتان شروع می‌کنم؛ حاج قاسم را چه مدت و از چه زمانی می‌شناختید و چقدر با هم ارتباط و همکاری داشتید؟

آشنایی ما و برادر عزیزمان حاج قاسم، از زمان جنگ بود؛ آن زمان سال ۶۱ چند بار بسیجی به جبهه رفتیم و در لشکر ثارالله حضور پیدا کردیم و از آنجا با ایشان آشنا شدیم؛ تا [اینکه در] سال ۶۲ که به عنوان نمایندگی ولیّ فقیه در مجموعه‌ی سپاه استان کرمان و منطقه‌ی ۶ مشغول به خدمت شدیم. استان کرمان و منطقه‌ی ۶ سپاه دربرگیرنده‌ی دو یگان رزم بود، یکی لشکر ۴۱ ثارالله که فرماندهی آن را برادر عزیزمان حاج قاسم بر عهده داشتند و دیگری هم تیپ زرهی ذوالفقار. ما [نیز] حسب تدبیری که شهید بزرگوار، آیه‌الله محلاتی داشتند [مبنی براینکه] همه‌ی مسئولینِ نمایندگی‌های امام (آن زمان می‌گفتند نمایندگی امام) در سپاه‌های استان، با حفظ سمت، مسئول نمایندگی یگان رزمشان [نیز] باشند؛ لذا ما [هم] تحت این عنوان با لشکر ثارالله تعامل و ارتباط داشتیم و طبعاً و قهراً با برادر عزیزمان حاج قاسم هم همراهی، تعامل و همکاری داشتیم. در جبهه، این رابطه تحکیم بخشیده شد و بعد از آن مسئولیت نیز، همچنان تا به هنگام شهادت ایشان برقرار بود. ده سالی را به عنوان مسئول نمایندگی در نیروی قدس بودیم؛ بعد هم با اصرار که باشیم و به ایشان در حوزه‌های نهضتی کمک بدهیم، در خدمتشان بودیم و کمک می‌کردیم.

نگاه حاج قاسم به سوریه‌ای که اکثراً اهل سنّت بودند چطور بود؟ آیا غیر شیعه بودن آنها تأملی را در ایشان و در نوع ارتباط و فعالیتشان ایجاد کرده بود؟

ببینید حاج قاسم نظرش برگرفته از نظر امام و نگاه انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی بود؛ نگاه جمهوری اسلامی، در رأسش امام و مقام معظم رهبری، طبعاً و قهراً امّت واحده‌ی اسلامی [هدف] و مدّ نظرشان است. اگر ما امّت واحده‌ی اسلامی را طالب هستیم و هدفمان این است؛ در درون این امت واحده‌ی اسلامی همه چیز هست، همه ی مذاهب اسلامی هستند اعم از شیعه و سنّی، حتی سنّی‌ها و یا شیعیان از مذاهب مختلف [وجود دارند]؛ بلکه من می‌خواهم فراتر از این را عرض کنم [اصلاً] همه‌ی ادیان الهی، جمهوری اسلامی دنبال این است که تمام ادیان الهی را در مقابل ظلم و استکبار جمع کند و اینها را در صف واحد قرار بدهد. ما می‌بینیم که در مملکتمان نمایندگان مجلسمان از اقلیّت های مذهبی هم هستند. از مسیحی هست، از یهودی وآشوری هست، ارمنی هست و بالاخره همه هستند؛ همچنین آزادی عمل و آزادی فعالیت‌های مذهبی دارند و در حکومت و دولت‌ها سهم دارند، پای صندوق رأی می‌آیند و رأی می‌دهند. اگر هم مظلوم واقع شوند ما به آنها کمک می‌کنیم؛ مثلاً، شما ایزدی‌ها را در عراق ببینید، زمانی که مورد ظلم داعش قرار گرفتند برادر عزیزمان، حاج قاسم، واقعاً به صحنه آمدند و به دادشان رسیدند. الان اگر شما از ایزدی‌های عراق بپرسید حاج قاسم کیست و نگاه شما نسبت به ایشان چیست یکی از کسانی را که به شدت دوست دارند حاج قاسم [است]؛ همین ایزدی‌های عراق برایش اشک ریختند، گریه کردند و حتی مراسم گرفتند.

ما در عالم اسلام هرجا که ندای مظلومی باشد و یا استکبار، مردم و جمعیتی را استثمار کرده و سایه‌ی ظلمش را بر آنها بگستراند، آنجا حضور داریم؛ وضعیت ویژه برای ما آن زمانی پیدا می‌شود که مسلمان هم باشند، اگر مسلمان باشند در درونمان بیشتر آشفتگی و دغدغه برای رفع ظلم از سر آنها [وجود دارد]. بنابراین برای ما مهم نیست که سوریه شیعه باشد یا سنّی، همین‌قدر که مورد ظلم قرار گرفته‌اند برای ما کافی است.

به طور مستقیم از حاج قاسم یا اطرافیانشان خاطره یا نقل قولی در رابطه با این موضوع در خاطر دارید؟ مثلاً زمانی‌که می‌خواستند وارد سوریه بشوند و در مورد سنّی بودن مردم سوریه مسئله‌ای مطرح شود و واکنش ایشان چه بوده است؟

ببینید نقل قول‌ها و خاطره‌ها عمدتاً در این راستا است که حاج قاسم به چند مسئله بسیار پایبند بود؛ مهم‌ترینش این بود که، در کار و تعاملی که ما با مردم از ادیان و مذاهب گوناگون داریم، به دلیل اینکه در منطقه‌شان مورد ظلم قرار گرفته‌اند کمکشان می‌کنیم؛ [لذا] دین و مذهب را دخیل ندهیم و آن را مطرح نکنیم. من بارها این عکس‌العمل را از ایشان دیدم که دوستانی که می‌رفتند در همین سوریه آنجا اقدام‌های تبلیغی در راستای فرهنگ شیعه داشتند یا تبلیغ اسلام داشتند برای گروه‌های غیر اسلامی؛ مثلاً، برای مسیحیان به منظور جذب به اسلام؛ حاج قاسم عکس العمل نشان می‌داد، اصلاً در چند جا بنده خودم دیدم ایشان با دوستان بعضاً طلبه‌ای که رفتند رایزنی کردند برای طرح مسائل دینی، [قاطعانه] برخورد کردند.

به عنوان مثال اگر نمونه‌ای در خاطر دارید بفرمائید.

خاطره خاطره‌ی آنچنان خوشی نیست که بخواهیم بازگو کنیم، اما بنده غیظ حاج قاسم را آنجایی دیدم که برادری طلبه‌، مثلاً اقدام‌هایی فرهنگی و تبلیغی کرده بود برای جا انداختن مکتب شیعه در میان اهل سنّت و در آنجا مباحث شیعی را مطرح کرده بود؛ لذا ایشان برخورد کردند و گفتند: «ایشان دیگر حق ندارند در اینجا باشند و از اینجا برشان گردانید ایران، ما چنین آدم‌هایی را که کم ظرفیت هستند نمی‌خواهیم»! یعنی واقعاً به صورت جدّی اجازه نمی‌دادند که این کار انجام شود.

در کارهای فرهنگی ایشان معتقد بودند که ما تبلیغ مستقیم نباید داشته باشیم، بلکه باید فضای فرهنگی ایجاد کنیم؛ البته، این نظر مقام معظم رهبری هم بود که در شرفیابی که برادر عزیزمان، حاج قاسم، خدمت ایشان داشتند به آن تأکید هم کرده بودند؛ فرموده بودند: «شما در تعاملتان که با گروه‌های مختلف دارید اصلاً کار فرهنگی مستقیم انجام ندهید و ورود به این بحث پیدا نکنید. باید فضا را فرهنگی کنید که اگر کسی بیاید در آن فضای فرهنگی قرار بگیرد؛ خود به خود مجذوب بشود؛ مثلاً، در یک مکانی که نیروهای شما هستند پخش نوای قرآن باشد و یا تزئین منطقه با آیه‌های قرآنی و یا احادیث و معارف اهل بیت باشد، اما نروید سر کلاس، درس عقیدتی بدهید و القا مسائل دینی و مذهبی خودتان را داشته باشید. کار مستقیم نکنید کار غیر مستقیم کرده و فضای فرهنگی و معنوی ایجاد کنید.» حتی ایشان فرمودند: «راضی نیستم هیچ یک از نمایندگان من برای شیعه کردن اهل سنّت فعالیت کنند.» و این را مقام معظم رهبری به صورت صریح نهی‌کردند.

حاج قاسم هم به گونه‌ای با همه‌ی آنها برخورد می‌کردند که همه احساس می‌کردند که حاج قاسم از آنها و با آنها است؛ مثلاً، با دروزی که می‌نشستند، دروزی فکر می‌کرد حاج قاسم هم دروزی است با سنّی‌ها به همین صورت، با ایزدی‌ها می‌نشستند فکر می‌کردند ایزدی است؛ از نظر ملیّت هم همین‌طور؛ مثلاً، کنار دوستان لبنانی که بودند لبنانی‌ها فکر می‌کردند حاج قاسم لبنانی است، کنار عراقی‌ها بودند، حاج قاسم را عراقی فرض می‌کردند و با فرهنگ و [شیوه‌ی] حشرونشر خودشان با حاج قاسم برخورد می‌کردند. خدا رحمت کند حاج قاسم را حاج قاسم با هر کس که می‌نشستند حساسیت‌های او را در نظر داشتند؛ جذبه‌ها و نگاه‌های او را در نظر می‌گرفتند این نه اینکه خدای ناخواسته بخواهیم بگوییم دوگانگی است؛ این نوعی تدبیر و یک نوع برنامه ریزی و مدیریت است که یک مدیر، یک فرمانده بتواند در صحنه، به گونه‌ای با مخاطبین خودش برخورد و کار کند که آنها را مجذوب خودش کرده و او را از جنس خودشان بدانند؛ زمانی که این‌طور شد به راحتی می‌تواند با مخاطبین خودش کار کند و آنها را تشکّل دهد، فرماندهی کرده و پیش ببرد؛ لذا یکی از عوامل موفقیت حاج قاسم همین بود که کنار هرکس که بود -کانَ کاَحدٍ مِنهم- مثل یکی از آنها بود؛ چون مثل یکی از آنها بود فرمانش را اطاعت می‌کردند و تحت فرمان او قرار می‌گرفتند و این امتیاز جدّی حاج قاسم بود.

پس بنابر فرمایش‌های شما حاج قاسم تعامل خوبی با مردم، فارغ از دین و مذهبشان داشتند. از باب قرینه و مصداق چیزی از رفت و آمدها و معاشرتهای ایشان با غیرشیعه در خاطر دارید؟

بله؛ حاج قاسم با آنها حشرونشر داشتند و به منزلشان هم می‌رفتند و یا حتی به منزلش می‌آمدند؛ مثلاً، من خودم در مراسم‌های شهادت حاج قاسم حضور داشتم؛ از همه‌ی اقلیّت‌ها به منزل حاج قاسم آمده بودند. رهبران روحانی‌شان، هم از مسیحیان و هم یهودیان آمدند؛ حتی از ارامنه و آشوری‌ها هم آمدند؛ یعنی همه، رهبران دینی‌شان به منزل حاج قاسم آمدند و تسلیت گفتند. [به نظر شما] این آمدن و رفتن نشانه‌ی چیست؟ نشانه‌ی اینکه آنها با حاج قاسم مأنوس بودند و حاج قاسم هم با آنها مأنوس بود؛ حاج قاسم مخصوصاً حتی با دوستان و رهبران اهل سنّت که سر سفره‌شان می‌نشست و مهمانشان بود؛ آنها هم وقتی به ایران می‌آمدند مهمان حاج قاسم بودند و به منزل ایشان می‌آمدند. و این نوعی رابطه‌ی تنگاتنگ بود که وجود داشت.

شما ببینید جلال طالبانی که می‌آمد اینجا یا حاج قاسم می‌رفتند آنجا، به گونه‌ای حاج قاسم را بغل می‌کرد و آغوش برای او باز می‌کرد؛ که گویی بین این دو یک پیوند اخوت ریشه‌دار عمیق از یک خانواده است؛ یعنی، این‌طور با جلال طالبانی مأنوس بود. یا به افغانستان که می‌رفتند با دوستان اهل سنّت [افغانستانی]، با ربّانی، زمان اوایل سقوط رژیم کمونیستی عراق که احمد شاه مسعود بود؛ حاج قاسم با احمد شاه مسعود با اینکه سنّی بود، بسیار محشور بودند. هم احمد شاه مسعود هوای حاج قاسم را داشت هم حاج قاسم هوای او را داشتند و با او دوست بودند. این پیوند دوستی و آمدوشد، باز علاوه بر آن ارتباط، خودش یک عامل موفقیت دیگر بود. یک وقت هست که انسان کسی را قبول دارد اما یک وقت هست انسان با کسی ارتباط قلبی و دوستی عمیق دارد؛ حاج قاسم با اینها ارتباط عمیق دوستی داشت.

آیا حاج قاسم در فعالیت‌ها و کارهایی که انجام می‌دادند بین شیعه و سنی فرقی قائل می‌شدند یا خیر؟

ببینید حاج قاسم همین‌طور که برای شیعه کار کرده و از بنیادهای فرهنگی شیعی حمایت کردند، برای اهل سنّت هم کار کرده و از بنیادهای فرهنگی‌شان حمایت کرده است؛ مثلاً، در افغانستان شیعیان دستگاه‌های فرهنگی داشتند و کار می‌کردند [لذا ایشان] سرمایه‌گذاری عظیمی کردند و از مجموعه بزرگ آیه‌الله آصف محسنی بسیار حمایت کردند. همچنین یک مجموعه‌ی فرهنگی را هم برای اهل سنّت پیگیری کرد، حاج قاسم آقای ربّانی را حمایت کردند تا بنیاد فرهنگی تشکیل دهد که در ابتدا در اختیار احمد شاه مسعود و بعد در اختیار بچه‌های جبهه‌ی شمال افغانستان گذاشت. [با اینکه] بچه‌های ربّانی و احمدشاه مسعود همه سنّی بودند؛ از آنها در این راستا حمایت کردند و فضای کار فرهنگی را برایشان باز کردند.

به دوستان هم می‌گفتند: «شما این‌طور عمل کنید! که هیچ‌وقت کسی خیال نکند که ما برای مذهب خودمان آمده‌ایم یا ما داریم تبلیغ برای دین خودمان می‌کنیم یا آن تهمتی که دشمن به ما می‌زند که ما می‌خواهیم هلال شیعی را تشکیل دهیم، تا بیایند و شیعه هراسی راه بیاندازند.» حاج قاسم هر جایی که می‌رفتند پناه وتکیه‌گاهی برای همه بودند؛ علی هذا من می‌توانم خدمتتان عرض کنم که این اقدام‌های اقبالی حاج قاسم به همه و این نگاه با سعه‌ی صدر به همه‌ی جریان‌ها، به مجموعه هم تسری داشت؛ یعنی، واقعاً اگر کسی غیر از این عمل می‌کرد؛ ایشان قطعاً عکس‌العمل نشان می‌دادند.

شما سرباز یا فرمانده‌ای سنّی مذهب و تحت امر حاج قاسم دیده‌اید یا سراغ دارید؟ تعامل حاجی با آنها چگونه بود؟

ببینید ما این را از زمان جنگ داشتیم؛ حاج قاسم لشکر ثارالله را تحت فرماندهی داشتند که این لشکر متعلق به سه استان بود و نیروهای کادر و بسیجی‌اش از سه استان بودند؛ عمدتاً از کرمان، بخشی از سیستان و بلوچستان و [درنهایت] استان هرمزگان که استان هرمزگان سه گردان در لشکر ثارالله داشت دو گردان از بچه‌های شیعه و یک گردان اهل سنّت بودند که بسیجی‌های اهل سنّت بودند. حاج قاسم از همان اول در خودشان ظرفیت داشتند و در لشکر ثارالله یک گردان اهل سنّت تشکیل دادند که در کنار بچه‌های شیعه اینها هم آفند داشتند هم پدافند داشتند و حضور داشتند؛ ما شهید اهل سنّت از استان سیستان و بلوچستان داریم که در لشکر ثارالله بودند و شهید شدند. بنابراین کسی که این نگاه را در جنگ دارد؛ طبعاً و قهراً زمانی که وارد عرصه‌ی مقاومت اسلامی می‌شود، این مقاومت اسلامی دیگر می‌طلبد که با همه کار کند و همه را فرمانده بگذارد. شما ببینید اینکه آقای اسماعیل هنیّه در مراسم تشییع جنازه‌ی حاج قاسم می‌آید سخنرانی می‌کند و می‌گوید ما شهادت می‌دهیم به اینکه حاج قاسم شهید القدس، شهید القدس، شهید القدس است؛ یک فرمانده و مسئول سنّی حاج قاسم را شهید قدس می‌داند و این‌گونه از حاج قاسم تجلیل می‌کند. این برای چیست برای اینکه حاج قاسم را در صحنه‌ی حمایت و هنگام غربت همراه خودشان دیده است و حاج قاسم اینها را تنها نگذاشته است. هرگز حاج قاسم حساسیت روی دین و مذهب برای انتخاب فرمانده نداشتند؛ آنجا که لازم بود از همه کمک می‌گرفتند.

مجموعه‌ی دفاع الوطن را که حاج قاسم در سوریه تشکیل دادند؛ آیا این مجموعه نیروهایِ بسیجیِ سوریه، همه شیعه بودند؟ شیعه در آنجا در اقلیّت است؛ [بنابراین] حاج قاسم آنها را از همه‌ی گروه‌ها اعم از شیعه، سنّی، دروزی، ایزدی و علوی و به طور کل از همه [گرد] آوردند و سازماندهی کردند. می‌دیدید یک جایی در پادگانی نیروها را دارند آموزش می‌دهند و همه‌ی آنها در آن پادگان از همه گروه‌ها و جریان‌ها بودند و داشتند آموزش می‌دیدند و فرماندهان هم از خود آنها بودند؛ حالا تفاوت داشت می‌دیدید در جایی فرمانده‌ی علوی بیشتر بود در جایی فرمانده شیعه بیشتر بود، متناسب با آن وضعیتی که بود. اما یک نکته را من عرض کنم وآن اینکه حاج قاسم یک شیعه بود و نسبت به فرهنگ شیعه هم از نظر اعتقادی و هم عملی بسیار پایبند بود، با این همه که یک شیعه‌ی به تمام معنا معتقد و متعبّد بود ولی همه را در درون خودش جای می‌داد و با همه کار می‌کرد.

موردی از بحث و مجادله‌ی مذهبی بین نیروهای تحت امر ایشان سراغ دارید؟

خیر بنده سراغ ندارم…

اگر اتفاق می‌افتاد حاج قاسم چطور برخورد می‌کردند؟

اصلاً حاج قاسم به کسی چنین اجازه‌ای نمی‌دادند. همه این حساسیت حاج قاسم را می‌فهمیدند و می‌دانستند که حاج قاسم چقدر روی طرح مباحث فرقه‌ای-مذهبی حساس‌اند و فضا را به گونه‌ای قرار داده بودند که همه این حساسیت را متوجه شده بودند و هیچ کس از این خط تخطی نمی‌کرد.

به نظر شما آیا این روش و تعامل حاج قاسم در سوریه و کلاً با اهل سنّت موقّت و تاکتیکی بود یا اینکه نگاه کلان‌تر و راهبردی داشتند به مسئله؟

ببینید قبل از این مسائل و شروع بحران سوریه هم اهل سنّت آنجا مورد عنایت حاج قاسم بودند و با آنها تعامل و همکاری داشتند.

حاج قاسم بین شیعیان بسیار محبوب بودند و این بعد از شهادت ایشان کاملاً مشهود بود، همچنین از صحبتهای شما معلوم می‌شود که بین اهل سنت هم محبوبیت فراوانی داشتند، بنظر شما علت این محبوبیت ایشان بین اهل سنت چه بود؟

مجموعاً می‌توانم عرض کنم که اهل سنّت داخل و خارج حاج قاسم را دوست داشتند و حاج قاسم با همه‌شان ارتباط داشتند و این ارتباط‌ها هم نوعی ارتباط ریشه‌دار و عمیق بود و حاج قاسم اجازه نمی‌دادند که در مناطق سنّی نشین چه داخل و چه خارج، دفعی برخورد کنند و به گونه‌ای رفتار کنند که اهل سنّت بگویند اینها آمده‌اند ما را شیعه کنند. خیلی روی این موضوع حساس بودند. می‌گفتند: «به گونه‌ای عمل کنید که آنها حتی اصلاً [فکر] تبلیغ شیعه [در مورد] ما نداشته باشند.» اقدام‌های حاج قاسم همه در این راستا بود که شیعه و سنّی را نسبت به هم معطوف و مألوف کند.

اجازه بفرمائید نمونه‌ای از نگاه حاج قاسم نسبت به همه و علاقه مندی همه نسبت به حاج قاسم برایتان بگویم. خب، شهادت حاج قاسم [همانطور] که می‌دانید همه را عزادار کرد و همه نه فقط جامعه‌ی شیعه بلکه جامعه‌ی اهل سنّت؛ آن هم نه تنها در ایران بلکه در همه‌ی کشورها برایشان گریه‌کردند. یک هیئت از علمای شیعه‌ی هندوستان برای عرض تسلیت به خانواده ایشان به ایران آمده بودند. از قضا من آن شب در منزل حاج قاسم بودم، دیدارشان را هم بنده پیگیری کردم و زمانی که علمای بزرگوار وارد منزل حاج قاسم شدند، یکپارچه به ضجه و گریه افتادند. آن فضای روحانی منزل حاج قاسم و فرزندان یتیمشان را که دیدند، همه گریان شدند. نشستند و چند دقیقه‌ای را همه گریه کردند. بعد یکی از آقایان علما گفت: «برای حاج قاسم هندوستان یکپارچه عزادار شد. همه جا، هرجا که شما می‌رفتید، مجلس عزای حاج قاسم بود، مجلس بزرگداشت حاج قاسم بود؛ حسینیه‌ها، مساجد، معابر و معابد و یکی از آنها گفت که حتی هندوها در هندوستان مراسم تجلیل و بزرگداشت برای ایشان گرفتند.» حتی هندوهایی که به هیچ مسئله‌ی [اسلامی] پایبندی ندارند؛ اما شهادت حاج قاسم آنها را هم متأثّر کردند و آنها هم در این عزای حاج قاسم اشک ریختند و گریه کردند. خب، حاج قاسم که هند نرفته‌بودند یا هندوها که حاج قاسم را نمی‌شناختند؛ پس این برای چیست؟ برای برد تفکر و مکتب حاج قاسم است؛ اینکه مقام معظم رهبری فرمودند مکتب حاج قاسم، به این جهت است، که وقتی فردی محور برای یک مکتب باشد می‌تواند همه را به سمت خودش جذب کند و با خود همراه کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *