مثل چمـران بمیـریــد!
به گزارش پایگاه خبری تجهیز نیوز و به نقل از سدیدخبر، شروع به تایپ کردن میکنم فقط مینویسم «مثل چمران» و کیبورد موبایل فعل این جمله را «بمیرید» پیشنهاد میدهد؛ یعنی این فعل را در بخشی از حافظه تاریخیاش ذخیره داشته است. جای تامل داشت ولی هر چه بود و از هر کجا که آمد […]
به گزارش پایگاه خبری تجهیز نیوز و به نقل از سدیدخبر، شروع به تایپ کردن میکنم فقط مینویسم «مثل چمران» و کیبورد موبایل فعل این جمله را «بمیرید» پیشنهاد میدهد؛ یعنی این فعل را در بخشی از حافظه تاریخیاش ذخیره داشته است. جای تامل داشت ولی هر چه بود و از هر کجا که آمد حجت را تمام کرد. این جمله را در یک مستند از زبان «روح الله» هم شنیده بودم. از کنار توصیه یک بنیان گذار کبیر و یک تاریخ ساز اعظم قطعا به سادگی نمیتوان گذشت.
اما مگر مثل چمران مردن ساده است. اصلا مگر چمران مرد؟
از روزی که شناختمش اسطوره بود، معمایی که ساده به نظر میرسید اما هزار تویی بود که آدمی در وجودش گم میشد.
در «مثقالَ ذرهًْ» چه خیری دید، که از خاک به افلاک رسید؟رب جلیل تضمین کرده بود «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» و او یک حقیقتجوی بیغرض بود که خدا رهبریش را برعهده گرفت. راه را برایش ذره ذره روشن کرد و او هم سالک عاقل و عالمی بودی، وا نداد، بهانه نیاورد، لجاجت نکرد، خود را به آغوش ژرف خدا سپرد و در نهایت عارف شد!
او از علم به عقل و از عقل به معرفت و از معرفت به شهود و از شهادت به جاودانگی رسید. او نمرد، او زنده شد!
نجواهای عاشقانهاش را خوانده ام، کلمات را مزهمزه میکرد تا گواراترین معاشقه کلامی را خلق کند و تصویر ناب و ملموسی از خدایی که به ما «اقرب من حبل الورید» است و ما در شلوغی دنیا گمش کردهایم ارائه کند، هرچند خود هیچگاه اهل فراموشی نبود که اگر بود از مهد پیشرفت دنیا در به در خدا و دلدادگی سرآغاز هجرت او نمیشد و یا شاید هجرت سرآغاز همه دلدادگیهایش !
مصر، بلندیهای جولان، بیروت در آتش، جبل عامل، کرمانشاه و پاوه، دهلاویه ،سوسنگرد یا دشتهای خونین خوزستان چه فرقی میکند، وقتی عشق فرمانده است.
جمالش آسمانی بود وقتی که «جمال»اش آسمانی شد. چرا که آسوده خاطرش کرد که در عرش هوایش را خواهد داشت، «بنی، معک معک لا افارقک» تجلی عشق پدر فرزندی در او بود!
نمی دانم به چه نامی بخوانمت تا ملموستر بیابمت،آقا مصطفی، دکتر چمران، دانشمند شهید، آقای وزیر یا چریک عارف! بیشتر دوست دارم بگویم اعجوبه، که اغلب هم از همین لفظ
استفاده میکنم.
گاهی که مستندها یا عکسهایت را میبینم فکر میکنم لقب سرداری هم تمام قد برقامتت مینشیند؛ مثل «حاج قاسم» هر چند تا کنون نشنیده ام جایی بگویند «سردار شهید مصطفی چمران» ولی ترکیب جدید، قریب و قشنگی است انصافا!
«دکتر شهید مصطفی چمران» تو مجمع الجزایر صفات بلیغه ای، که هیچ تعارضی با هم ندارند، اتفاقا مکمل یکدیگرند، اصلا یک مومن تراز و کاردرست یعنی همین و جز این نیست، «اشداء علی الکفار،رحماء بینهم» را قطعا خدا در وصف امثال تو نازل کرده، چنان ژرف و گستردهای که مثل اقیانوس بیانتهایی، ساعتها و سطرها و کتابها نوشتن در وصف تو عطش جانمان را فرو نمینشاند. نه برای اینکه چمرانی! برای اینکه به توّلی و تبری معنا بخشیدی.
دست از جان شسته بودی و دنیا و مافیها را سه طلاقه کرده بودی و پرچم حق را در صحنه خطر و مرگ برافراشته و به اذعان خودت به جایی رسیدی که «دیگر انسان مصلحتی ندارد تا حقیقت را برای آن فدا کند، دیگر از کسی واهمه نمیکند تا حق را کتمان نماید…آنجا، حق و عدل، همچون خورشید میتابد و همه قدرتها و حتی قداستها فرو میریزند و هیچکس جز خدا – فقط خدا- سلطنت نخواهد داشت. من آن آزادی را دوست دارم.»
وصف حال آنان که میخواهند مثل چمران بمیرند را حضرت لسان الغیب به احسن وجه بیان میدارد و راه را بر زیاده گویی ما میبندد.
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بیپا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی
کد خبر: ۱۴۰۱۷۱۰۰۳۳۰۰۰۵۲
دیدگاهتان را بنویسید