بیتوجهی فرهنگی و هنری به بمباران اندیمشکهر چند جنگ با تمام زشتیهای ذاتیاش برای ما زیبایی یک دفاع را به همراه داشت، اما تراژدی بمباران شهر اندیمشک کمتر مورد توجه بوده است.
سید محمد طباطبایی – فعال فرهنگی هنری – ، در یادداشتی که در اختیار ایسنا قرار داده، درباره فاجعه بمباران اندیمشک در چهارم آذر ۱۳۶۵ این طور آورده است: «انگار که قاعده بر این باشد؛ هر موضوعی که به ذات مهمتر است بیاهمیتتر میشود و بسیاری از موضوعات بیاهمیت به دلیل سلیقه یا منافع شخصی […]
سید محمد طباطبایی – فعال فرهنگی هنری – ، در یادداشتی که در اختیار ایسنا قرار داده، درباره فاجعه بمباران اندیمشک در چهارم آذر ۱۳۶۵ این طور آورده است: «انگار که قاعده بر این باشد؛ هر موضوعی که به ذات مهمتر است بیاهمیتتر میشود و بسیاری از موضوعات بیاهمیت به دلیل سلیقه یا منافع شخصی مورد توجه بسیار قرار میگیرد؛ نگاه خوشبینانهاش این میشود که از بعضی موضوعات مهم که شاید یک تراژدی باشند غفلت شده است. نه کتاب شاخصی درباره آن نوشته شده، نه فیلمی ساخته شده و نه دیگر رشته های هنری چندان توجهی به آن کردهاند، مگر جسته و گریخته.
جنایت چهارم آذر ۱۳۶۵ اندیمشک یکی از همین تراژدیهاست؛ روزی که مردم یک شهر طولانیترین بمباران جنگی یک منطقه مسکونی و غیر نظامی را بعد از جنگ جهانی دوم تجربه کردند.
جنگ با تمام زشتیهای ذاتیاش برای ما زیبایی یک دفاع را به همراه داشت که در این تقابل زشت و زیبایی بستری بکر برای خلق آثار هنری را فراهم ساخت. در این بستر اما تراژدی بمباران شهر اندیمشک کمتر مورد توجه بوده است. نه نهادهای فرهنگی و هنری مرتبط با موضوع جنگ و دفاع مقدس، نه نویسندگان و هنرمندانی که به عنوان جریان هنر انقلاب اسلامی شناخته میشوند، نه متولیان فرهنگ و هنر کشور و نه هنرمندان و نویسندگانی که خود را مستقل یا در صف جریان روشنفکری معرفی میکنند هیچ کدام چنان که باید در تولیدات خود به روزی که رنگ خونِ آن تا آخر تاریخ از دست عراقیها پاک نمیشود توجه نکردهاند؛ حال آن که در این تراژدی یک سو هواپیماهای جنگی عراق در آسمان بود و یک سو مردم بیدفاع اندیمشک روی زمین در میدان راه آهن شهر.
یک ساعت و ۴۵ دقیقه تمام آنها از آسمان آتش میریختند و مردم شهر هراسان میدویدند و خون زمین را رنگ میکرد. اما کمتر درباره آن گفته و دیده و خوانده و شنیده شده است. شاید یکی از مهمترین دلایلش این باشد که در تقویم رسمی کشور هیچ نشانی از این روز نیست. در ۳۴ سالی که از این حادثه تلخ میگذرد در هیچ دورهای مسئولان احساس نکردهاند. جای مقاومت مردم اندیمشک در تقویم خالی است؛ شاید نیست و ما اشتباه میکنیم.
در میان انبوه کتابهایی که درباره جنگ نوشته شده کمتر کتابی است که به این روز بپردازد و شاید به جز کتاب «اندیمشک در باران آتش» نوشته حسین بذرافکن کتاب دیگری را نتوان در این باره پیدا کرد. کتابی که به دلیل حضور نویسنده در این واقعه و نیز گفتوگو با تعداد زیادی از مردم شهر روایتی ملموس از تراژدی تلخ آذر اندیمشک ارایه کرده است؛ کتابی که حدود یک دهه پیش منتشر شده است.
سؤال این است که ناشران دولتی که به طور ویژه در حوزه دفاع مقدس کار میکنند در این باره چه کردهاند؟ آیا مستندنگاری دفاع مقدس فقط روایت خاطرات فرماندهان و سربازان و همسران و فرزندان آنهاست؟ حتی اگر اینطور باشد چرا کتابی درباره شهید عزت الله حسین زاده؛ فرمانده گردان حمزه که در همین بمباران به شهادت رسیده منتشر نشده است.
وضعیت فیلم و سینما در این باره اندوه بیشتر دارد. تقریبا هیچ فیلمی درباره چهارم آذر ۶۵ اندیمشک تولید نشده و فقط مستندی در این باره توسط صدا و سیمای مرکز خوزستان تولید شده است. در حوزه تئاتر هم شرمساری به خاطر کم توجهی به موضوع بمباران چهارم آذر ۶۵ ادامه دارد. شرمی که تولید و اجرای نمایش «آوانتاژ» به کارگردانی مشترک کامران شهلایی و محمد لارتی در پاییز سال ۹۷ کمی از آن میکاهد. اما تاسف بار این است که همین نمایش به رغم تلاش و پیگیری کارگردانهای آن نتوانست حمایت لازم برای اجرا در شهر اندیمشک را به دست آورد و تنها به اجرای آن در تهران اکتفا شد.
در حوزه موسیقی و هنرهای تجسمی دستمان بسیار خالیتر از اینهاست. اینگونه است که درباره یکی از مهمترین و تلخترین رویدادهای جنگ کم کار و بیتوجه بودهایم و بیتعارف همه مقصریم.
انتهای پیام
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید