اخبار داغ

چادرم در مشتش بود که شهید شد

به گزارش تجهیز نیوز به نقل از پایگاه خبری ترشیز خوان؛ یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس به نام سرکار خانم موسوی تعریف می کردند که : یک روز که در بیمارستان بودیم حمله شدیدی صورت گرفته بود… مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می‌کردند. مجروحین به شدت وخیم بود. در بین همه آنها وضع یکی […]

اشتراک گذاری
24 تیر 1402
178 بازدید
کد مطلب : 155321

به گزارش تجهیز نیوز به نقل از پایگاه خبری ترشیز خوان؛ یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس به نام سرکار خانم موسوی تعریف می کردند که :

یک روز که در بیمارستان بودیم حمله شدیدی صورت گرفته بود… مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می‌کردند. مجروحین به شدت وخیم بود.

در بین همه آنها وضع یکی از آنها خیلی بدتر از بقیه بود. رگ هایش پاره پاره شده بود… وقتی جراح این مجروح را دید به من گفت که بیارمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم.

من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم. همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را در بیاورم، مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت:

“من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم.”

چادرم در مشتش بود که شهید شد.

از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم.

  • منبع خبر : کتاب کلید اسرار _ ص ۳۷۶ 

این مطلب بدون برچسب می باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *