اخبار داغ

تجربه تاریخی در عمامه‌پرانی

عمامه پرانی در زمان مشروطه مقدمه ای برای کلاه پهلوی بود که با خون دل بر سر ملت ایران گذاشتند؛ اکنون نیز عمامه پرانی با آموزش بیگانگان برای گذاشتن کلاهی دیگر بر سر مردم و مقدمه ای برای حذف موانع غربی سازی جامعه ایران است.به گزارش پایگاه خبری تجهیز نیوز به نقل از پایگاه خبری […]

اشتراک گذاری
23 آبان 1401
200 بازدید
کد مطلب : 151059

عمامه پرانی در زمان مشروطه مقدمه ای برای کلاه پهلوی بود که با خون دل بر سر ملت ایران گذاشتند؛ اکنون نیز عمامه پرانی با آموزش بیگانگان برای گذاشتن کلاهی دیگر بر سر مردم و مقدمه ای برای حذف موانع غربی سازی جامعه ایران است.به گزارش پایگاه خبری تجهیز نیوز به نقل از پایگاه خبری ترشیز خوان؛ تجربه عمامه‌پرانی در ایران، به صد و اندی سال پیش برمی گردد.

روز سیزدهم رجب ۱۳۲۷ قمری یک ساعت و نیم به غروب، میدان توپخانه تهران، جمعیت سوت و کف می زدند و یک ریز فحش و دشنام می دادند.

فاتحان تهران درحال رسیدن به فتح الفتوح خود بودند. نادر ترین حادثه سیاسی اجتماعی ایران در حال شکل گرفتن بود. علامه شیخ فضل الله نوری با راهنمایی یکی از فاتحان و با پای مجروح خود با صلابت و پرهیبت، راهی چوبه دار شد.

کنار چهارپایه که رسید با خدا و مردم و روحانیت خواب آلوده، سخن گفت:
«خدایا تو شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم… خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم. گفتند: قوطی سیگارش! بود…

در ادامه به خدا گفت که مردم بشنوند:
«خدایا تو خودت شاهد باش که در این دم آخر هم باز به این مردم می‌گویم که مؤسسین این اساس، لامذهبین هستند که مردم را فریب داده‌اند… این اساس مخالف اسلام است… محاکمه من و شما مردم بماند نزد پیغمبرخدا، محمدبن عبدالله…»

هنوز صحبت شیخ شهید، تمام نشده بود که یوسف‌خان ارمنی به طرز خفت باری عمامه از سر شیخ برداشت و به طرف جمعیت پرتاب کرد. این اولین تجربه عمامه پرانی در ایران بود.

طولی نکشید که همه فهمیدند مشکل مشروطه، عمامه شیخ فضل الله نبود و عمامه پرانی شیخ، مقدمه ای برای کلاه پهلوی بود که با خون دل بر سر شاهدان اهانت به شیخ فضل‌الله و ملت ایران گذاشتند.

حاج شیخ با همان صدای بلند و پر طنین خطاب به روحانیت کنار آمده با مشروطه و خواب آلود، گفت: «این عمامه را از سر من برداشتند از سر همه برخواهند داشت».

درست یک سال بعد از شهادت شیخ، سید عبدالله بهبهانی در خانه ترور شد[توسط همانانی که سنگشان را به سینه میزد!]، سه سال بعد ثقه الاسلام تبریزی به همراه هفت تن دیگر در روز عاشورای سال ۱۳۳۰ قمری برابر با ۹ دی‌ماه ۱۲۹۰ خورشیدی توسط روس ها[ی تزاری] به‌دار کشیده شدند.

این داستان به جایی رسید که نحوست روحانی بخشی از ادبیات عمومی و فرهنگ عامه شد. (فاعتبروا یا اولی الابصار)

آخرین جمله شیخ که حکایت از بی‌وفایی و در عین حال جهالت مردم زمانه خود داشت و در حقیقت گونه‌ای پیش‌بینی تکرار حوادث صدر اسلام در مشروطه و آینده آن بود عبارت « هذه کوفه الصغیره» بود.

پس از آن یپرم ارمنی، طناب دار را در پایتخت جامعه شیعه و در مقابل چشمان مردم بر گردن مرجع اول تهران افکند.

شیخ فضل‌الله مرجع اول تهران و محبوب مردم بود. یک شخصیت عادی نبود. این مسأله از نگاه بیگانگان نیز دور نمانده است.

ادوارد براون انگلیسی [مأمور سرویس جاسوسی انگلیس در ایران] نیز شیخ فضل‌الله را در اجتهاد «برتر از دیگران» می‌داند و در مورد مقام علمی وی می‌نویسد: «شیخ فضل‌الله از لحاظ علم و آراستگی به کمال معروف بود … مجتهد سرشناس و عالمی متبحر که از لحاظ اجتهاد برتر از دیگران بود».

[زنده یاد جلال] آل احمد درباره شهادت شیخ می نویسد:
«من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمى مى دانم که به علامت استیلاى غرب‌زدگى، پس از دویست سال کشمکش بر بام سراى این مملکت افراشته شد و اکنون در لواى این پرچم، ما شبیه به قومى از خود بیگانه‌ایم»

اکنون نیز عمامه پرانی با آموزش بیگانگان برای گذاشتن کلاهی دیگر بر سر مردم است و مقدمه ای برای حذف موانع غربی سازی جامعه ایران است.

همه آنچه شیخ پای دار گفت را امروز باید شنید تا دوباره، گرفتار تلخی های آن روز نشویم.

این مطلب بدون برچسب می باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *