خطرناک تر از کرونا !
فمینیسم دراروپازاده شد، در آمریکا رشد کرد و در قرن بیستم سازمان یافت. این جنبش تحت عنوان فرهنگ آمریکایی تا دورترین نقاط این عالم گسترده شد. امروزه کمتر فرهنگ یاخرده فرهنگی رامیتوان یافت که آموزه های فمینیسم در آن رسوخ نکرده باشد، آموزه هایی همچون: برابری جنسیتی، حق تحصیل وکارهمپایه مردان، تضعیف نقش مادری، تحقیرمردان، […]
فمینیسم دراروپازاده شد، در آمریکا رشد کرد و در قرن بیستم سازمان یافت. این جنبش تحت عنوان فرهنگ آمریکایی تا دورترین نقاط این عالم گسترده شد. امروزه کمتر فرهنگ یاخرده فرهنگی رامیتوان یافت که آموزه های فمینیسم در آن رسوخ نکرده باشد، آموزه هایی همچون: برابری جنسیتی، حق تحصیل وکارهمپایه مردان، تضعیف نقش مادری، تحقیرمردان، حق آزادی فردی به هر قیمتی و… . لیبرالیسم به عنوان فرهنگ مسلط غرب، نیاز به ابزاری قدرتمند داشت تا زنان را بعنوان قوی ترین عامل در ترویج این تفکر باخود همراه کند و فمنیسم توانست این نقش را به خوبی بازی کند. این مکتب به عنوان یک مکتب فرد محور به دنبال چرخیدن بهتر چرخ کارخانه های تولیدی بود؛ از این رو برای سود بیشتر، باید زنان (که نیمی از جامعه را تشکیل میدهند) را وارد بازار کار می کرد. فمنیسم با ایجاد موجی با عنوان “برابری مردان و زنان” در فرصت های شغلی، توانست تفکراتی که به سود لیبرالیسم بود را رواج دهد، در ذهن زنان نفوذ کند و بدین طریق افکار زنان را تغییر دهد.این مکتب فکری، با القای این اندیشه که شوهرداری و فرزند پروری مانع پیشرفت جامعه زنان شده است، بر این مساله پافشاری کرد که ماندن در خانه باید در انتهای لیست انتخابی یک زن قرار بگیرد تا نقش زن در خانه و خانواده کمرنگ شود. درواقع به زنان این حس را تلقین نمود که ماندن زنان در خانه به یک زندگی انگلی و بی خاصیت منتهی می شود! و برآورده کردن نیاز همسر و فرزندان یعنی فدا کردن خود برای هیچ! و زنان طبق این تفکر،باید نقش ممتازی که خداوند به آنان عطا فرموده را زیر پا له کنند، غافل از اینکه نقش های سنتی زنان و مردان برای هردو جنس امنیت خاطر را به همراه دارد! فمنیسم این جنبش را با ارائه یک شخصیت فرودست و ضعیف از زنان آغاز کرد و وقتی زنان احساس عقب ماندگی کردند با تمام قوا به میدان آمدند تا حقی که از آنان ضایع شده بود را بازپس گیرند! بدین ترتیب به خانه و خانواده پشت کردند. امروزه میلیون ها آمریکایی فکر می کنند لازمه پیشرفت زنان رهایی آنان از قید هرچیزی ست که باعث می شود توجه آنان از خود به سمت آن معطوف گردد. این در حالی است که در سال ۲۰۰۷ اداره ملی پژوهش آمریکا اعلام کرد: با وجود اینکه زنان امروز آزادی، تحصیلات و قدرت بیشتری نسبت به قبل دارند اما آمارها نشان می دهد زنان نسبت به ۲۰ سال گذشته، کمتر حس خوشحالی دارند و اکثر زنان بر خلاف قبل دچار افسردگی شده اند!
تغییر در اشتغال زنان
به هر ترتیب، فمنیسم توانست به بهانه پیشرفت، زنان را وارد بازار کار کند به گونه ای که زنان خود داوطلبانه خواهان اشتغال در کارهایی شدند که برای آنان بسیار طاقت فرسا بود، این درحالی بود که حقوق و مزایایی کمتر نسبت به حقوق مردان، نصیبشان می شد. رقابت زنان در دانشگاه ها و شغل های مختلف باعث شد تا زنان مشاغل مختلف را از چنگ مردان درآورده، نسبت به وظایفی که در خانواده داشتند کاملا بی توجه شوند و به دلیل مشغله بسیار زیادی که در بیرون از خانه داشتند علاقه خود را نسبت به ازدواج، مادر شدن و در نهایت تشکیل خانواده از دست بدهند! و آن دسته معدود از زنان که مایل به تشکیل خانواده بودند، خواهان ازدواج با مردانی بودند که شغل و درآمد بهتری نسبت به خود داشتند و چون مردان و زنان تقریبا هم رتبه در شغل و تحصیلات شده بودند، موقعیت ازدواج با این چنین معیاری ممکن نمی شد و این دسته از زنان نیز مجرد باقی می ماندند. در واقع زنان باور کرده بودند زندگی بدون تاهل برای آنان بهتر است و زندگی مادرانشان بسیار پوچ و بی هدف بوده است.
فروپاشی نهاد خانواده!
از این رو ازدواج در امریکا روز به روز کمتر شد اما نیاز جنسی چه در زنان و چه در مردان نیازی غیر قابل انکار است و هردو جنس به ارضای این نیاز خود از طریقی غیر از ازدواج روی آوردند. در اکثر جوامع بشری ارضای جنسی به هر طریقی ممکن گشت و این آزادی جنسی در نهایت به از بین رفتن هرگونه تعهد در روابط مرد و زن منتهی شد! و همین مساله بنفع مردان جامعه تمام شد! زنان بصورت اجباری وارد مشاغل سخت می شدند و تن به روابطی می دادند که هدف مردان از آن لذت بردن محض، بی قید و بدون تعهد بود. فمنیسم با شعار برابری جنسیتی برای احقاق حقوق زنان وارد میدان شد اما در نهایت باعث شدت گرفتن مردسالاری و استفاده ابزاری هرچه بیشتر مردان از زنان شد! جنس مرد از فمنیسم بیشترین بهره را بردند و آنان هر زمان که اراده می کردند می توانستند نیازهای خود را بدون قبول هرگونه تعهد برای سرپرستی، ارضا کنند سپس بدون هیچ منعی زن را ترک نمایند و وارد رابطه با زنان زیباتر و جوانتر شوند و این زنان بودند که وقتی طراوت و جوانی خود را از دست می دادند، باید به تنهایی زندگی خود را می گذراندند و اگر فرزندی از آن شوهر یا هم خانه سابق باقی مانده بود مسئولیت کامل نگهداری آن را برعهده می گرفتند. عملا کار در بیرون از خانه و نگهداری از فرزند بدون هیچ گونه کمکی برای زنان غیرممکن بود! در چنین شرایطی، زنان از رشد و تربیت فرزند خود غافل می شدند و یا اگر می خواستند به پرورش فرزند خود مشغول شوند از محل کار اخراج می شدند. این مساله تبدیل به یک چالش جدی شد؛ چون نسل به جا مانده از این زنان اگر خوش شانس بودند و توسط مادر رها نمی شدند، با عقده ها و کمبود های فراوان بزرگ می شدند و جامعه پر از کودکانی شد که اختلالات و بیماری های روانی بسیار داشتند.
سقط جنین قانونی!
سران مکتب فمنیسم برای حل این مشکل، سقط جنین را آزاد اعلام کردند، این حق را جزو حقوق مسلم زنان شمرده وبا اعمال نفوذ در مراجع قانونی گذاری سقط جنین را به تصویب رساندند تا زنان آزادانه تر وارد رابطه با مردان شوند و بدون منع قانونی فرزندان خود را قبل از متولد شدن از زندگی ساقط کنند. و این آزادی نیز به بی بند و بار تر شدن مردان منجر شد و مردان را در کشور آمریکا به یک جنس سرکش و طغیان گر تبدیل کرد که دیگر هیچ ارزشی برای جنس زن قائل نبودند و خود را بیش از پیش برتر از زنان می دانستند.
براساس آمار سازمان جهانی بهداشت، تا به امروز، سقط جنین ۳۲ برابر بیشتر از کرونا منجر به مرگ شده است (باید توجه داشت که تعداد محدودی از آنها سقط درمانی محسوب می شود) و این یعنی: مکتب فمنیسم بسیار خطرناک تر از ویروس کروناست!
منبع: شماره ۱۳ نشریه ی دانشجویی دغدغه (نشریه سیاسی-اجتماعی بسیج دانشگاه محقق اردبیلی)
نویسنده: سیده لیلا ذاکری
دیدگاهتان را بنویسید