اخبار داغ

هرروز داغ روغن بر دل این شهر تازه تر میشود

آرام و بی‌صدا و بدون اینکه توجه کسی را جلب کنم، وارد شدم. به سمت قفسه‌ها حرکت کردم و به خیال خرید چند قلم‌ مایحتاج روزانه نگاهی اجمالی به اجناس چیده شده انداختم.از اینجا به بعد وارد مرحله‌ی تفهیم شدم. به سمت فروشنده برگشتم و دو سه قلمی را که شاید سرجمع به ده هزار […]

اشتراک گذاری
26 بهمن 1399
325 بازدید
کد مطلب : 27011

آرام و بی‌صدا و بدون اینکه توجه کسی را جلب کنم، وارد شدم. به سمت قفسه‌ها حرکت کردم و به خیال خرید چند قلم‌ مایحتاج روزانه نگاهی اجمالی به اجناس چیده شده انداختم.
از اینجا به بعد وارد مرحله‌ی تفهیم شدم. به سمت فروشنده برگشتم و دو سه قلمی را که شاید سرجمع به ده هزار تومان هم نمی‌رسیدند را جوری در دست گرفتم که توجه‌اش را جلب کند. وقتی نگاهمان درگیر شد، ابروهایم را رو به جلو و چپ و راست حرکت دادم. فروشنده هم با یکبار باز و بسته کردن چشم‌هایش و پایین آوردن یکباره‌ی سر به من فهماند که متوجه خواسته‌ام شده است.
تا اینجا کلامی رد و بدل نشد و هر دو منتظر بودیم، کمی خلوت شود. احساسی شبیه پیروزی درونم‌ شکل گرفته بود و دائم به این فکر می‌کردم که وقتی به خانه برسم، چگونه اهل منزل را در شادی پیروزی‌ام، شریک کنم.
با چند سرفه‌ی کوتاه فروشنده به خود آمدم. با انگشتان‌ دست،‌اشاره کرد،‌ چندتا؟ با خود حساب کردم تا اخر ماه ۲۰ روز مانده و در این مدت سه تا بزرگ کفایت کند. من هم متقابلا با انگشتام، عدد ۳ را نشان دادم.

سعید اقا، فروشنده‌ رو میگم، سگرمه‌هاش تو هم رفت و چون کسی دور و ورم نبود گفت: من یه دونه رو به زور با خرید بالای ۵۰ هزار تومن، اونم فقط به آشناها میدم،‌ اون وقت تو دو تا پفک و چیس برداشتی، سه تا دو لیتری می‌خوای؟ نه عزیز من نه داداش گلم، یه دونه یه لیتری، اونم چون از قبل قولش‌رو بهت دادم.
انگار دنیا رو سرم آوار شد. تبسمی که از تصور تقسیم شادی با منزل، روی لب داشتم، خشک شد. چاره‌ای نداشتم و تسلیم خواسته‌ی سعید اقا شدم. تاکید داشت، به محض اینکه تحویل گرفتم، مغازه رو ترک کنم و به هیچ کس نگم، از کجا خریدم.

همه‌ی اینایی که گفتم، توی جند دقیقه اتفاق افتاد،‌چند دقیقه‌ای که به اندازه‌ی چند ساعت وحشت و دلهره به همراه داشت، آن هم برای خرید یک لیتر روغن، بله درست شنیدید، یک لیتر روغن. این قصه‌ی چند ماهه‌ی مردم شهر من است. هر روز داغ روغن‌ بر دل شهر تازه‌تر میشه و هیچ‌کس مرهمی بر این داغ نیست.

این مطلب بدون برچسب می باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *