اخبار داغ

روی بام اهواز ، زیر خط فقر

روی بام اهواز، زیر خط فقرابراهیم متین‌سیرت اولین پناه انسان‌ها برای رهایی از گزند، برف و باران و حیوانات وحشی غار بود. جایی برای آرامش و آسایش. این روند تا جایی پیش رفت که بشر توانست، با کمک گرفتن از طبیعت خود را از غار جدا کند و با ساخت خانه‎‌هایی از جنس سنگ و […]

اشتراک گذاری
26 دی 1399
265 بازدید
کد مطلب : 19923

روی بام اهواز، زیر خط فقر
ابراهیم متین‌سیرت

اولین پناه انسان‌ها برای رهایی از گزند، برف و باران و حیوانات وحشی غار بود. جایی برای آرامش و آسایش. این روند تا جایی پیش رفت که بشر توانست، با کمک گرفتن از طبیعت خود را از غار جدا کند و با ساخت خانه‎‌هایی از جنس سنگ و چوب، در کنار رودخانه‌ها، از غارنشینی رهایی پیدا کند. در واقع اولین تمدن‌ها در کنار رودخانه شکل گرفت. اما باور این مسئله سخت است که با گذشت، صدها میلیون سال از شروع خلقت، انسان‌هایی باشند که در دل شهر، به کوه غار پناه برده‌اند. جای تعجب ندارد، این شهر به نفت‌شهر معروف است. صنایع بزرگی مانند: نفت، گاز، فولاد و نورد و … در آن فعالیت می‌کنند. اما گوشه‌ای از این شهر جمعیتی انبوه در کوچه‌های تنگ و تاریک زندگی می‌کنند که تنها دلخوشی‌شان در امان بودن از سیل است. خانه ‌یعنی سرپناه، یعنی محلی برای آرامش و آسایش، اما در اینجا شرایط متفاوت است. سقف خانه، حیاط خانه‌ی دیگریست. کافیست مقداری از در خانه‌ها، فاصله بگیری و بالا را نگاه کنی، تا قله‌ی کوه خانه‌های نقلی می‌بینی که انگار به مانند لانه‌ی زنبور در هم تنیده شده‌اند. بله درست شنیدید، قله‌ی کوه. هنوز در شهر هستند کسانی که، به خاطر فقر و نداری به دل کوه پناه برده‌اند و هر کس به اندازه‌ی وسعش، سنگ وچوب روی هم چیده و جایی به مانند خانه ساخته، جایی فقط برای خواب و پناه بردن.

ورودی خانه پرده‌ی مندرسی بود که از سطل زباله‌ای به غنیمت گرفته شده. پرده را با یک یااله بلند کنار زدم، مادر پیری با روی گشاده بیرون آمد، در چهره‌اش هم شادی استقبال دیده می‌شد، هم غم نداری. به سختی سخن می‌گفت. از حرفهایش متوجه شدم، مریض‌احوال است، درد زانو امانش را بریده است. هیچ‌کس را نداشت دوا و درمانش کند. می‌گفت، تمام درآمدش یارانه است که، کفاف چند روز را هم نمی‌دهد. به اتاقش دعوتم کرد. اتاقی که یک‌طرفش کوه بود و طرف دیگرش، چند تکه دیگ سیاه و چند بشقاب ملامین. سماور برقی یک خط درمیان روشن و خاموش می‍شد. ناخوآگاه نگاهم به سقف افتد. جایی که ترک‌ها آنقدر زیاد شده بود، که هر آن ممکن بود، به ریزش سقف منجر شود. بوی رطوبت و نای ماندگی از گوشه و کنار اتاق به مشام می‌رسید. بی‌بی با بغض و آه می‌گفت: هر شب که به خواب می‌روم، کابوس می‌بینم. یکبار ریزش سقف، بار دیگر هجوم حیوانات وحشی و دست آخر فشار دو دست ناشناس بر گلویم.

جلوتر که رفتم، با عبور از چند پیچ و دالان، به کوچه‌ی باریکی رسیدم، که تا چشم کار می‌کرد، دخمه‎‌هایی دیده می‌شد که ناچارا باید به آنها خانه گفت. پسر بچه‌ی حدودا ۸ ساله جلو آمد و گفت: آمده‌ای گزارش بگیری و بری؟ آمده‌ای چند عکس یادگاری با نداری‌هایمان برای روزنامه و خبرگزاری بگیری و بری. از نوک سر تا کف پایم یخ کرد. کلاس سوم بود. می‌گفت: از وقتی کرونا آمده، درس خواند برایش غیر ممکن شده است. دسترسی به برنامه شاد، غیر ممکن است. می‌خواهم درس بخوانم، اما پدرم، توانایی خرید تبلت را ندارد. یه درخواست داشت.کار می‌خواست. می‌خوام به بابام کمک کنم و دیگه نذارم، از صبح تا شب، در زباله‌های کثیف دنبال یه لقمه نان تمیز بگرده. گفتم، پس درس چی؟ لبخند تخلی زد و گفت: درس خوندن مال بالا شهری‌هاست. ما خیلی وقته پشت کوه فراموش شدیم.

زنان بدسرپرست و بی‌سرپرست با بچه‌های قد و نیم قد، در اینجا بسیارند. با یکی از آنان همکلام شدم. همسرش به خاطر اعتیاد و فروش مواد مخدر چند سالی حبس بود. حالا هم که برگشته، اونقدر ضعیف شده که دیگه توان کارکردن نداره. سه وعده صبحانه، نهار و شام را به زور در یک وعده آن هم بدون گوشت و مرغ، خلاصه می‌کنیم. دختر بزرگش تا دوم راهنمایی درس خوانده بود، و با توجه به بضاعت مالی، دیگر توان ادامه تحصیل نداشت. خانه‌ای که در آن زندگی می‌کردند، فاصله‌ی بین ورودی خانه تا اتاق‌ها به کمتر از چند قدم ختم می‌شد. حمام و توالت هم مشترکا یه در چوبی نصفه و نیمه داشتند. آب گرم هم با پیک‌نیک آماده می‌شد. بیشتر خانه‌ها گاز شهری نداشتند.

اینجا منبع آب، بام اهواز است، جایی زیر خط فقر. جایی که اسمش در سالهایی اخیر بسیار به گوش خورده است. متاسفانه چند حادثه ریزش کوه، با کشته شدن تعدادی از همشهریان همراه بود که طبق معمول، جز اظهار تاسف، چند عکس یادگاری، چیزی عاید ساکنین نشده است. قرار بود ظرف مدتی معین، خانواده‌های ساکن منبع آب و کوی رمضان، که در معرض خطر ریزش کوه هستند، جابجا شوند، تا به الان به جزء ایمن‌سازی برخی مناطق، آن هم به همت گروههای جهادی، هیچ فعالیتی صورت نگرفته است. آنچه خواندید، تنها چند ساعت از زندگی، اهالی منبع آب بود. جایی که مردم، سالیان سال است، از روی ناچاری به زندگی اولیه و غارنشینی روی آورده‌اند. سهم این مردم، از نفت و گاز و دهها صنایع دیگر فقط آه و ناله و نداریست. روی بام اهواز، زیر خط فقر

این مطلب بدون برچسب می باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *