اخبار داغ

تولد ۲ خواهر دوقلو از مادر و مادر بزرگ!

دو دختر کلکسی همزمان، یکی از رحم خودش و دیگری از رحم مادرش متولد شدند. ایوا ری و اورلی رز از خصوصیات ظاهری یکسانی برخوردارند و کاملاً دوقلو به نظر می رسند اما در واقع اینطور نیست. آن ها با ۸ هفته و نزدیک به ۱،۲۰۰ کیلومتر فاصله از یکدیگر به دنیا آمدند. در دو […]

اشتراک گذاری
01 دی 1399
177 بازدید
کد مطلب : 15628

دو دختر کلکسی همزمان، یکی از رحم خودش و دیگری از رحم مادرش متولد شدند.

ایوا ری و اورلی رز از خصوصیات ظاهری یکسانی برخوردارند و کاملاً دوقلو به نظر می رسند اما در واقع اینطور نیست. آن ها با ۸ هفته و نزدیک به ۱،۲۰۰ کیلومتر فاصله از یکدیگر به دنیا آمدند.

در دو بیمارستان متفاوت، در دو ماه متفاوت و از دو رحم متفاوت – رحم مادرشان کلسی پیرس و مادربزرگ شان لیزا.

کلسی، معلم ۳۱ ساله، با خنده می گوید: «اینکه وقت به دنیا آوردن بچه هایتان مادرتان کنارتان باشد امر نامتعارفی نیست.»

«اما اگر قرار باشد یکی از بچه هایتان از مادربزرگ متولد شود چه؟ دیوانگی است!»

کلسی هیچ وقت قصد سنت شکنی نداشت. وقتی با نامزدش کایل که یک نظامی است در سال ۲۰۱۶ ازدواج کرد آن ها قصد داشتند در اسرع وقت بچه دار شوند.

به همین دلیل وقتی در سال ۲۰۱۷ مأموریت ۹ ماهه کایل در عراق به پایان رسید آن ها تلاش برای بچه دار شدن را آغاز کردند.

ماه ها یکی پس از دیگری می گذشت اما هیچ اتفاقی رخ نمی داد.

کلسی که ساکن ایالت مینه سوتای آمریکا است با ترس و وحشتی فزاینده به سراغ پزشک رفت.

او می گوید: «نتیجه همه چیز بد بود. استروژنم پایین بود و تخمک هایم مثل تخمک های یک زن ۴۰ ساله بود. بعد از هر بار دکتر رفتن می نشستم و کلی گریه می کردم.»

بعد از آن دکترها متوجه شدند لوله های رحم کلسی مسدودند و وقتی قرار شد کلسی عمل ترمیمی انجام دهد، مادرش لیزا راترفورد که در آن زمان ۵۲ ساله بود، از خانه خود در میشیگان به پیش دخترش رفت.

در بیمارستان لیزا نشریه ای دید که همه چیز را دگرگون کرد.

کلسی اینطور به خاطر می آورد: «مامان به من نشان داد و گفت نگاه کن اینجا نوشته یک مادر ۵۰ ساله رحم اجاره ای دختر خودش شده. من هم بودم همین کار را می کردم.»

«من خندیدم و گفتم مامان تو دیوانه ای. ما هرگز اجازه نمی دادیم که تو چنین کاری انجام بدهی.»

کلسی تمرکز خود را بیشتر روی روش لقاح مصنوعی گذاشت اما پزشک ها متوجه شدند جداره رحم او نازک تر از آن است که تحمل بارداری را داشته باشد.

ماه ها انجام روش های درمانی ناموفق عوارض سنگینی بر جای گذاشته بود.

در ماه ژانویه خبر نگران کننده ای به کلسی و کایل دادند. آن ها دیگر راهی جز فرزندخواندگی یا استفاده از رحم اجاره ای نداشتند. کلسی و کایل استطاعت مالی هیچ کدام این روش ها را نداشتند.

اینجا بود که کلسی به یاد مادرش افتاد. لیزا یک بار دیگر هم درباره اینکه می تواند رحم اجاره ای دخترش شود، با او صحبت کرده بود. بنابراین تلفن را برداشتند و شروع به صحبت با یکدیگر کردند. این تماس همان چیزی بود که لیزا به شدت منتظر آن بود.

او می گوید: «دیدن سال ها درگیری کلسی با مشکل ناباروری برایم غم انگیز بود.»

«به عنوان یک مادر تنها چیزی که دلتان می خواهد این است که بتوانید به فرزندتان کمک کنید تا بتواند از غم رها شود.»

لیزا شروع به تماس با پزشکان کرد. او اینگونه به خاطر می آورد: «سه تایشان فکر کردند دیوانه ام.»

«یک سال قبلش آمبولی ریه کرده بودم. وقتی این را فهمیدند دیگر کمکی نکردند.»

«اما دکتر چهارم گفت اگر همه آزمایش های پزشکی را بدهم کمکم می کند.»

پل، همسر لیزا و پدر کلسی نگرانی هایی داشت. لیزا می گوید: «او هم مثل کلسی و کایل نگران تأثیر این کار بر روی من بود. ولی من به شدت مصمم بودم. اگر امکان کمک وجود داشت باید این کار را انجام می دادم.»

محل زندگی کلسی و مادرش ۱۲ ساعت از یکدیگر فاصله داشت به همین دلیل کلسی و همسرش نتوانستند هنگام کاشت جنین پیش لیزا باشند. کلسی با خنده می گوید که آن را از طریق تماس تصویری تماشا کردند.

او می گوید: «این عجیب ترین چیز ممکن بود که می دانستم دارم مادرم را می بینیم که نوه خودش را در بدنش می کارند.»

پس از ۸ روز اضطراب آور کلسی وقتی از خواب بیدار شد با پیامی از مادرش مواجه شد.

او می گوید: «عکس مثبت شدن تست بارداری اش را دیدم و از خود بی خود شدم.» ۵ هفته بعد کلسی و کایل برای دیدن سونوگرافی لیزا رفتند و فرزندشان را از مانیتور دستگاه تماشا کردند.

او اینگونه به خاطر می آورد: «شنیدن صدای ضربان قلبش خیلی لذتبخش بود و من غرق سپاسگزاری از مادرم بودم.»

«ولی من مدت ها بود که دعا می کردم که باردار شوم و این کمی برایم ناراحت کننده بود. درست نبود که حسودی مادر خودم را کنم!» کلسی همه امیدش برای باردار شدن را از دست داد گرچه استفاده از تست بارداری را کنار نگذاشت.

او می گوید: «می دانم که عجیب به نظر می آید اما یک عالمه تست بارداری خریده بودم و استفاده از آن برایم عادت شده بود.» در ماه مارس او مطابق معمول تست بارداری داد که جواب آن مثبت از آب درآمد. او می گوید: «جیغ کشیدم.»

«فوراً عکس تست را برای مادرم فرستادم.»

«با خودم فکر کردم که شاید برگردد و بگوید پس برای چه این همه خودم را به دردسر انداختم.»

«اما او هیجان زده شد و گفت هر دویمان بچه می آوریم.»

وضع هر دو مادر خوب بود. لیزا می گوید: «وقتی کلسی و خواهرش را باردار بودم دائماً حالم بد بود. ولی این بار حالم فوق العاده بود.»

«بعدش فهمیدیم که بچه هر دویمان دختر است که این فوق العاده بود.»

با این حال، در هفته سی و ششم لیزا دچار پره اکلامپسی شد. در نتیجه نوزاد ۱۲ ساعت زودتر به دنیا آمد.

کلسی و کایل خود را با ماشین رساندند و به موقع آنجا بودند.

اورلی رز از طریق سزارین به دنیا آمد. مشکلات ریوی باعث شد به بخش مراقبت های ویژه منتقل شود اما ۶ روز بعد به دلیل بهبودی توانست از بیمارستان مرخص شود.

کلسی می گوید: «بالاخره توانستم نفس راحتی بکشم که دست آخر مادر شدم… آن هم در حالی که دختر دومم درون خودم دست و پا می زد. این فوق العاده ترین چیزی بود که در دنیا وجود دارد.»

لیزا به همراه کلسی، کایل و نوزادشان به مینه سوتا بازگشت تا هفته های آخر بارداری دخترش را در کنارش باشد.

و ماه گذشته که ایوا ری به دنیا آمد لیزا از اینکه می دید دو نوه اش برای اولین بار با یکدیگر ملاقات می کنند بسیار خوشحال بود.

کلسی با وجود ۲ دختر زیبا، سالم و نه دقیقاً دوقلویش احساس می کند همه چیز را خواب می بیند.

او درباره ی لیزا می گوید: «او با فداکاری و از خودگذشتگی اش به من نشان داده که یک مادر باید چگونه باشد. امیدوارم که بتوانم مادر خوبی برای دخترانم باشم.»

این مطلب بدون برچسب می باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *